قبلاً در پروندهای بعضی از دلایل عجول بودنمان در پشت فرمان را بررسی کرده بودم. حالا تصور کنید با خیال راحت پشت فرمان نشستهام و اصرار بر اجرای قوانین دارم که ناگهان رانندهی موی دماغ پیدایش میشود:
در ترافیک بسیار سنگین
همه با سرعت مورچه در حال حرکت هستند، من هم شش دانگ حواسم به ترمز و کلاچ و فرمانم است، غفلتاً یکی فرمان کج میکند و به سمت درب من میآید، جوری وانمود میکند که حواسش نیست و اگر به ایشان راه ندهم خودرویم را مورد عنایت قرار میدهد، ولی من میدانم که در حقیقت ابعاد ماشینش را بهتر از من و شما حفظ است، پس نمیترسم و از فرماندادن به در و دیوار خودداری میکنم، اگر نوک ماشین ایشان گلگیر جلو را هدف گرفته، میایستم که طی طریق کند؛ ولی در صورتی که قصد دخول به درب و ستون ماشین را دارد، تا حد امکان بدون انحراف مسیرم را طی میکنم! البته حتماً آینه را زیر چشمی کنترل میکنم، خدا را چه دیدید، شاید این بابا نه تنها ابعاد ماشین دستش نیست، بلکه از قضاعینک ذرهبینیاش را هم در محل کار جا گذاشته است!
در ترافیک سنگین
گاهی میایستیم و گاهی هم سرعت به ۳۰ یا ۴۰ کیلومتر در ساعت میرسد، من سعی میکنم بین خطوط برانم و قلمروام را مشخص کنم تا هر کسی که اذن دخول به آنجا را داشت درجا تارومار کنم! در هنگام حرکت نمیشود به ماشین جلویی بچسبانم، شوماخر هم که باشم عقلم میگوید ممکن است با یک ترمزِ ناگهانی به ماشین جلویی برخورد کنم; و همینطور تضمینی نیست که لنت پشت سریام در حال اجرای سمفونی خِرخِر نباشد، البته به عقبیها هم حق میدهم که نسبت به فاصلهام با ماشین جلویی ابراز نگرانی کنند، چرا که به محض باز شدن فاصله به طول یک ماشین، اتومبیلهای کناری در یک چشم به زدن فضای ایجاد شده را غیب میکنند! راه حل، رساندن فاصلهام با جلویی به کمتر از طول یک ماشین است; ولی اگر رانندهی عقبیام از آنسری موجودات زبان نفهم باشد، باز هم با نور و بوق یا حتی الفاظ زیبا، من را در خالی کردن صحنه یا چسباندن به ماشین جلویی تشویق میکند، در این مواقع به راه خود ادامه میدهم و با سرعتی نزدیک به ماشینهای جلویی حرکت میکنم.
در ترافیک نیمه سنگین
حالا سرعتم بین ۳۰ تا ۶۰ کیلومتر متغییر است، بعد از کُلی اعصابخوردی و حرکت لاکپشتی حالا راه باز شده است و بعضی از مهرورزان باید حداکثر بهره را از موقعیت به وجود آمده ببرند، عقلها تعطیل است و پاها تا انتها بر روی پدال گاز فشرده شده است، من به یاد وارمآپِ مسابقات ناسکار افتادهام! فرمان را دو دستی چسبیدهام تا بادِ ماشینهای کناری، من را نبَرد! سعی میکنم در لاین وسط رانندگی کنم. توجه بیشتری به آینهها دارم، چرا که قرار گرفتن خودروها بین خطوط، فضای مساعدی را برای لاییبازی ایجاد کرده است. پس رانندگان حرفهای را در آینه شناسایی کرده و حالتهای مختلف را قبل از نزدیک شدن و وارد شدن به پروپاچهام بررسی میکنم.
در ترافیک روان
سرعت سنجم بین ۷۰ تا بیشترین سرعت مجاز بازی میکند، دیگر مثل حالتهای قبلی سیخ و با نفسهای حبس شده در سینه نمیرانم، و در صندلی لمیدهام، ولی گوشه چشمی هم به آینهها دارم، ماشینهای ارتفاع زده را بیشتر در آینه تحتنظر دارم، اگر هوا تاریک است ماشینهایی که نور زنون دارند مشکوکتر به نظر میرسند، آنهایی هم که از ترکیب مهشکن زنون و چراغ شهری استفاده میکنند هم که دیگر آخر خطر هستند! پس بیشتر مراقب آنها هستم، اگر در خط سبقت هستم راهنما میزنم و شانس راندن در این لاین را به ایشان واگذار میکنم. اگر در خط وسط هستم و سرعتم هم مناسب است، در صورتی که یکی از این عزیزان به من نوربالا بدهد معمولا صحنه را به این راحتیها خالی نمیکنم، ولی بعد از اینکه صدایِ دنده معکوس دادن حضرت آقا را میشنوم، خودم را آماده میکنم که از کنارم رد بشود و یک فرمان مَشتی هم بر رویم بگیرد تا خودش را آسوده کند، من در این مواقع بسته به شرایط، فرمان را با آنها نمیپیچانم و در همان مسیر طی طریق میکنم.
با کليک بر روي تصوير زير و عضويت در تلگرام 1Car، آخرین اخبار را دنبال کنيد.