به نظر میرسد بین هواداران خودرو نوعی دو دستگی وجود دارد، واقعاً هم همینطور است چون حتی کسانی که ماشینباز نیستند هم، به وضوح این دو دستگی را میبینند. بیشتر افراد از همدیگر این سوال ها را میپرسند: "ماشین های داخلی را بیشتر دوست داری یا ماشین های خارجی؟ ماشین اسپرت را بیشتر میپسندی یا پیکاپ؟ ماشین مورد علاقهات چیست؟" ولی شاید بتوان این پرسش را هم مطرح کرد: " ماشین های جدید را بیشتر دوست داری یا ماشین های قدیمی؟"
قدیمی یا جدید؟ کلاسیک یا مدرن؟ شیک یا مجهز؟ جالب اینجاست که حتی بین ماشین بازها هم، سر این که کدام یک بهتر است، بحث و جدل وجود دارد. یک نفر میگوید این بهتر است و یکی میگوید آن. در یک طرف مشاجره افرادی قرار دارند که معتقدند ماشین های قدیمی جان دارند و در ذاتشان شور و هیجان موج میزند و رانندگی با یک ماشین قدیمی واقعاً باعث میشود رابطهای عاطفی بین انسان و ماشین ایجاد شود. بسیاری افراد معتقدند وقتی قرار باشد چندین و چند کامپیوتر، ماشین را روی جاده هدایت کنند، این رابطه عاطفی بین راننده و ماشین ایجاد نمیشود. افراد زیادی هستند که نیسان GT-R آن ها را تحت تأثیر قرار نمیدهد و حالشان از شنیدن صدای اگزوز بی ام و های جدید به هم میخورد.
آن سوی قضیه هم جوانان هستند که تجربه رانندگی کمی با خودروهای قدیمی دارند. این دسته افراد هم عاشق این واقعیتند که فناوری مدرن و امروزی، محدودیت ها را کنار میزند و قابلیت ها را بالا میبرد، و سر در نمیآورند چرا کسی باید بخواهد با ماشین گیربکس دستی این طرف و آن طرف برود. افرادی هستند که میخواهند ماشینشان هر روز صبح استارت بزند و آن ها را سریع، ایمن و راحت به هر کجا که میخواهند برساند. به هر حال، گذشته ها گذشته، و با این که یاد و خاطرهاش شیرین است ولی خوشحالیم که میتوانیم به سوی آینده گام برداریم.
خب، بهتر است یک روز سوار یک ماشین قدیمی مانند جیپ Grand Wagoneer بشوید و با آن صفا بکنید. این خودرو بین سال های 1965 تا 1990 میلادی تولید میشد و آن قدر از مد افتاده است که حتی در زمان تولیدش هم عتیقه به نظر میرسید. به یاد بیاورید که در سال 1990 چه خودروهای دیگری تولید میشد. ممکن است آن قدر تحت تأثیر چیدمان اشیاء و سواری وانت مانندش قرار بگیرید که فرصت پیدا نکنید از چیز دیگری لذت ببرید. البته شاید لازم باشد پدرتان را بردارید و در شهر گشتی بزنید تا بتوانید یکی را با قیمت مناسب بخرید ولی قیمت آن ها واقعاً بالاست. در این صورت مجبورید از خرید آن منصرف بشوید و آن را به زمان دیگری موکول کنید.
خب، برویم سراغ کادیلاک Fleetwood Brougham مدل سال 1976. این ماشین شش متر طول دارد و مجهز به یک موتور هشت سیلندر دو لیتری است و با آن دم درازش، در جاده حدود 30 لیتر بنزین میسوزاند. شاید چنین ماشینی زیاد راه رفته و سه بار کیلومتر صفر کرده باشد، ولی هیچ چیز نمیتواند شما را متقاعد کند که با حالترین ماشین زمان خودش نبوده است. اگر یک ساعت در خارج از شهر با آن رانندگی کنید، بیشتر از آن خوشتان خواهد آمد، چون خواهید دید در جاده آن آدم همیشگی نیستید. این ماشین بی عیب و نقص، متهور و صد البته، بزرگ است. نمیدانیم تصورتان از واژه "بزرگ" چیست، ولی از آن هم بزرگتر. کاپوت آن انگار ده دوازده کیلومتر طول دارد، موتور هم چنان نعرهای میکشد که گویی به ماشین های کوچک و امروزی اخطار میدهد از سر راهش کنار بروند، اگر هم این کار را نکنند سر و کارشان با آن کاپوت دراز است. عالی است و به همین خاطر است که دوست دارید آن را برانید. شاید باورتان نشود ماشینی با این قد و قواره، وزن، فناوری و مبدل کاتالیستی، و حتی با این که ماشینی بوده که بیشترین حجم تولید در زمینه ماشین های 8 سیلندر را داشته است، این قدر کند و تنبل باشد. مثل این است که وسط ژانویه، در انتظار کریسمس باشید. از طرفی هم شاید ماشین خوبی باشد چون اگر با سرعت 50 کیلومتر بر ساعت روی ترمز بکوبید، هر چهار چرخ قفل میشوند و ماشین با خط ترمزی نسبتاً طولانی به کنار جاده کشیده شده و متوقف میشود. وقتی در یک جاده دو طرفه و با سرعت 70 کیلومتر در ساعت رانندگی میکنید و ماشین ها هم پشت سرتان جمع شدهاند، از این که ماشین چقدر کند است شگفتزده خواهید شد و از خودتان خواهید پرسید: "چطور ممکن است؟ این ماشین همزمان هم روی خط وسط حرکت میکند و هم روی خط کنار جاده." ولی اشتباه نکنید. از شناور بودن آن و از این که به دیگر ماشین ها دستور میدهد از سر راهش کنار بروند، لذت خواهید برد، البته ناگفته نماند که مو به تن آدم سیخ میشود.
خب، حالا بهتر است سراغ یک کشتی جدیدتر از آئودی برویم. این کشتی زمینی اهل آلمان و مجهز به این تجهیزات است: چهار چرخ محرک، گیربکس دو وضعیتی، چندین و چند کیسه هوا، کنترل ثبات و پایداری، ترمز ضد قفل و فرمان هیدرولیک. با همه این حرف ها، بی حس و حال است و سوار شدن به آن همان قدر شور و هیجان در راننده ایجاد میکند که سوار شدن به یک ماشین چمن زنی. اهمیتی ندارد. میتوانیم سراغ یک کادیلاک A8L برویم که هم جدیدتر است، هم رانندگی با آن به ما شور و هیجان میدهد. به نظر میرسد هیچکدام از این خودروها آن چیزی نیستند که دربارهشان میگویند. کادیلاک یکی از بدترین سواری ها را در بین ماشین هایی که طی 60 سال اخیر تولید شدهاند دارد، چه قدیمیاش باشد، چه جدیدش. آئودی هم که اصلاً خیال ندارد قولنجتان را بشکند، ضربان قلبتان را بالا ببرد و نفستان را به شمارش بیندازد. راستش را بخواهید، هیچ کدامشان مناسب یک مبارزه جانانه نیستند. بهتر است بدانید موضوع مبارزه جانانه مربوط به مقوله دیگری است که لب کلامش این است: ماشین های اسپرت.
ظاهراً هیچ کس جگوار E-Type که اسم دیگرش جگوار XK-E بود را به یاد نمیآورد، ولی مثال بسیار خوبی است. این خودرو قبل از این که استانداردهای ایمنی جدید وضع بشوند، به صورت دستساز در انگلستان ساخته شد و یک اثر زیبای هنری است که همه را به تحسین وا میدارد. در آن زمان، خودروسازان به فکر این نبودند که کاری بکنند ماشین ها خشمگین یا تهاجمی به نظر برسند. استانداردهای ایمنی هم خودروها را مجبور نمیکردند وزن بالایی داشته باشند و قوی هیکل به نظر برسند. در آن زمان، کیفیت سواری تازه مطرح شده بود و بار آن نیز، به دوش یک موتور بزرگ شش سیلندر و یک گیربکس چهار سرعته دستی گذاشته شد. صدایی که این دو در کنار هم تولید میکردند هم، یک موسیقی مکانیکی ناب بود. علتش این بود که موتور پر شور و هیجان به یک اگزوز ساده و کاربردی متصل بود. از طرفی، نقاط ضعف جگوار E-Type هم همین ها بودند. معروف است که این خودرو غیرقابل اعتماد بوده، ایمنی نداشته (به خصوص در جاده های خیس) و از نظر سرعت هم به گرد پای خودروهای امروزی نمیرسیده است.
جگوار F-Type هم یکی از ماشین هایی است که در سال های اخیر بسیار از آن تعریف و تمجید شده است و واقعاً برداشتی مدرن از جگوار E-Type به شمار میرود، البته شاید بعضی ها با این حرف موافق نباشند. این ماشین در سال 2014 و با استفاده از طرح های کامپیوتری و توسط یک خط تولید اتوماتیک تولید شده است. طراحان عامدانه سعی کردهاند تا این خودرو خشمگین و تهاجمی به نظر برسد. ارتفاع کاپوت آن مطابق با استانداردهای مربوط به ایمنی عابران پیاده است و همه طرف آن چین و چروک و خطوط منحنی به چشم میخورند. از همه این حرف ها گذشته، جگوار E-Type واقعاً خودروی زیبایی است، جگوار XK که قبل از آن به بازار عرضه شده هم همین طور بود. این خودرو به این تجهیزات آراسته است: ترمز ضد قفل، کیسه هوا، سوپرشارژر، بدنه آلومینیومی، دیفرانسیل ضد لغزش (فقط با موتور 8 سیلندر) و گیربکسی که در نظر محافظهکاران بیش از حد هنجارشکن است. این گیربکس اتوماتیک و هشت سرعته است و پدل شیفتر هم در کنار آن قرار گرفته است. شاید تنها چیزی که باعث میشود این ماشین کمتر شبیه جگوار E-Type باشد، دیفرانسیل جلو بودن آن است. اگر شبیه جگوار E-Type بود، همه هواداران ماشین های اسپرت مثل آن شخصیت معروف در داستان جادوگر شهر اوز،آب میشدند و در چاله خشم فرو میرفتند. از همه این حرف ها گذشته، جگوار E-Type، هم ماشین دوستان و هم رسانه ها را به سوی خودش جذب میکند. میگویند این ماشین یکی از زیباترین ماشین های قرن بیست و یکم است، البته در کنار استون مارتین V8 Vantage، رولزرویس Wraith، آئودی A7، مرسدس بنز CLS تیونینگ نشده و چندین و چند ماشین دیگر. هرکسی این ماشین را رانده باشد، میتواند به شما بگوید که چه سواری محشری دارد.
در مورد خودروهایی نظیر پورشه 911، شورولت Stringray، لامبورگینی اونتادور، فراری 458، دوج Viper، آئودی R8 و مرسدس بنز SLS هم قضیه از همین قرار است. همه این خودروها آکندهاند از کامپیوتر، گیربکس اتوماتیک، سیستم ایمنی و سراگزوزهای تیون شده که آن ها را به دستگاه هایی زشت و بی روح تبدیل میکند که نه در راننده و نه در عابران پیاده هیچ شور و احساسی برنمیانگیزند. هرکسی پول بدهد میتواند آن ها را بخرد، ذوق و سلیقه، مهارت در رانندگی، اطلاعات فنی یا علاقه به ماشین هم اصلاً نقشی در این ماجرا ندارند. با همه این حرف ها، این ماشین ها چیز دیگری هستند. بسیار بسیار زیبا هستند. هم زیبا و هم جذاب و هیجانآور. راستش همگی آن ها عالی و بسیار فنی به نظر میرسند و برای همین هم طراحی شدهاند. اگر از کسی که یکی از این ها را رانده است بپرسید، به شما خواهد گفت که سوار شدن به آن ها لبخند به چهرهتان میآورد و باعث میشود حسی گرم و پر شور داشته باشید.
تنها چیزی که میتوان گفت این است که ماشین های قدیمی عالی هستند. آن ها را تحسین میکنیم. به آن ها احترام میگذاریم، از آن ها قدردانی میکنیم و دوست داریم یکی از آن ها را داشته باشیم. و اما در مورد کسانی که میگویند ماشین های جدید بی روح هستند، هیچ احساسی برنمیانگیزند، شور و هیجان ایجاد نمیکنند و هیچ تجربه لذت بخش و سرگرم کنندهای از رانندگی در اختیار راننده قرار نمیدهند؛ باید گفت، متأسفیم، این حرف ها واقعیت ندارد. این حرف واقعیت ندارد که یک ماشین باید گیربکس دستی داشته باشد تا حس خوبی به راننده بدهد. این حرف درست نیست که ماشین دوستان باید رویشان را از هر ماشین مدرنی که کامپیوترهای زیادی دارد، ایمن است و راننده را هیچ جا دست تنها نمیگذارد، برگردانند. اصلاً درست نیست که نمیتوان ماشین های مدرن را دوست داشت. ماشین های مدرن گسترش خواهند یافت و تغییر خواهند کرد، ولی از تغییر نترسید. تا زمانی که افرادی مثل ما وجود دارند که عاشق ماشین هستند و دلشان میخواهد ماشین ها هم ما را دوست داشته باشند، کلاسیک ها نخواهند مرد، فقط ارتقاء پیدا خواهند کرد. پس بیایید از مقایسه خودروهای مدرن و کلاسیک و متقاعد کردن مردم به این که کدامیک بهتر است، دست برداریم، هر دو میتوانند با ابهت باشند.